اگر دقت کنیم یکی از دلایل «جنجالی» شدن و «مطرح» شدن آقای مطهری در تیتر رسانه ها، ورود عجولانه ایشان به برخی مسائل سیاسی است که هیچ لزومی در آن وجود ندارد. شاید عجیب ترین آنها نامه ای است که ایشان در زمان بررسی صلاحیت کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم به رهبرانقلاب نوشتند. گذر ایام و حب و بغض های سیاسی همواره مانعی برای اصلاح رفتارهاست. اگر این حب و بغض ها انباشته شود ممکن است بر دیدگاه های فرد اثر بگذارد و رفته رفته «اصلاح رفتارها» جای خود را به «تجدیدنظر در پیش فرض های ذهنی» بدهد.
به گزارش بي باک به نقل از سرویس سیاسی پایگاه 598 - محمد کوره پز/ قبل از خواندن این مطلب لازم است که ذهنتان را از تحلیل های رایج خالی کنید. صف بندی های سیاسی را هم موقتا ندیده بگیرید تا شاید بتوانیم بدون غلتیدن به حواشی، به منشا اختلافات تقرب پیدا کنیم. شاید نتایج این تحلیل مطابق با دیدگاه های شما باشد و شاید هم نباشد. ما در اینجا تلاش می کنیم مسئله را از سطحی بالاتر از سطوح رایج ببینیم و لازمه بالا بردن نگاه، خالی کردن ذهن از پیشداوری هاست. شاید انصافی که ما سعی می کنیم رعایت کنیم، باعث بشود تا فرزند برومند شهید مطهری راحت تر باب پاسخگویی به برخی سوالات اساسی را مفتوح کند. ان شاء الله.
سیاست دنیایی پیچیده و ذو وجوه است. در این دنیا خیلی راحت ملاحظه می کنیم که منظور یک فرد از حرفی که می زند چیزی 180 درجه مخالف ظاهر گفته هایش است. یا می بینیم که عمل یک فرد 180 درجه مخالف مدعیاتش است. گاهی دو طیف که در حرف متحدند در عمل چند شقه می شوند و نیز پیش می آید که چندین و چند جریان، به رغم تفاوت بیانات، در عمل متحد می شوند. تا وقتی سیاست ما عین دیانت مان نشده باشد، از این قبیل مسائل فراوان خواهیم دید.
پس عالم سیاست موجود، علی الخصوص در بدو ورود، عالمی غبارآلود و ناشناخته جلوه می کند. باید ماند و دید و شنید و شناخت و پرسید و دانست و معیار پیدا کرد و مقایسه کرد و مناظره کرد و نقد کرد و ... تا اندک اندک معرفت مطلوب به این عالم حاصل بشود. مهلتی بایست تا خون شیر شد.
حال تصور بفرمایید فردی صالح، که اهل زیر پا گذاشتن حق و حقیقت نیست، به قصد اصلاح، تصمیم می گیرد به این حوزه وارد شود. عکس العمل افراد در مواجهه با این فضا -به نسبت آمادگی شان برای ورود به این عالم غبارآلود- متفاوت است. همچنین میزان اثر گذاری آنها بر این محیط هم متفاوت است.
برای سادگی بحثی که در پیش رو داریم، این افراد را بر اساس این دو فاکتور -میزان آمادگی و میزان اثرگذاری- و به گونه ای فلسفی دسته بندی می کنم، به شکلی که شق دیگری در این میان متصور نباشد:
الف) بعضی افراد پیشاپیش آمادگی لازم را کسب کرده اند، این فضا را هم می شناسند اما به دلایل مختلف نمی توانند تغییری جدی در این محیط ایجاد کنند. اصلاحاتی که آنها ایجاد می کنند از صفر تا هرجایی که شما آن را غیر اساسی فرض می کنید متغیر است. عمده سیاسیون صالح ما از این دسته اند.
ب) بعضی افراد پیشاپیش آمادگی لازم را کسب کرده اند و نیز به گونه ای به این فضا ورود می کنند که قواعد ظالمانه و غیر دینی و غیر اخلاقی حاکم بر آن را نیز تغییر می دهند. امام خمینی(ره) مصداق بارز این طیف است. وقتی به او می گویند که سیاست یعنی پدرسوختگی و دودوزه بازی و ... او به صراحت از «طرحی دیگر» سخن می گوید که در آن خبری از این رذیله ها نیست. او در حدی فوق تصور، مناسبات سیاسی آن زمان را تغییر می دهد.
ج) گروهی هستند که به دلیل دشواری شناخت این عرصه -چون وقت یا حوصله مداقه در آن را ندارند- عطایش را به لقایش می بخشند، یعنی به مصداق آیه شریفه «لا تقف ما لیس لک به علم» در آن ورود و توقف نمی کنند و در نتیجه دخالت آنها به بدیهیات محدود می شود. مثل بعضی چهره های مشهور حوزوی و دانشگاهی از قشر خواص و نیز طیف عمده ای از عامه مردم مومن.
د) گروهی که در این زمینه علم و آگاهی لازم را ندارند ولی در عین حال وارد می شوند و طبیعتا این ورود معضلات و تبعات کوچک و بزرگی را موجب می شود. کوچکی و بزرگی این تبعات هم به درصد علم و آگاهی آنها بستگی دارد. مثلا آن طیف مذهبی که جلسه سخنرانی رییس مجلس را به هم می زند و البته مورد عتاب رهبری هم قرار می گیرد، ترازی از بصیرت دارد که خطا را تشخیص می دهد اما همزمان آن تراز لازم از بصیرت را ندارد که «راه صحیح برخورد با خطا» را هم تشخیص بدهد.
قبل از اینکه بخواهید فی الفور نتیجه گیری کنید یا بپرسید اینها چه ربطی به بحث دارد یا در دسته بندی فوق تشکیک کنید، یادآوری می کنم که فرض اولیه این بود که فرد نوعی ما انسانی مومن است که عامدانه پای بر حق نمی گذارد.
با این تفاصیل آیا تقسیم بندی فوق را می پذیرید؟ اگر پاسخ تان مثبت است به ادامه مطالعه بپردازید.
اعتقاد نگارنده این است که جناب آقای علی مطهری انسانی حق طلب و مومن اند و هرگز عالمانه و عامدانه خطا نمی کنند. بنده هر چند با برخی مواضع ایشان مخالفم ولی آن را خطای عمدی و آگاهانه نمی دانم. چون به شخصه و در چند مورد عدول ایشان را از دیدگاه قبلی شان دیده ام و دیده ام که هنگامی که به اشتباه خود پی می برند، در پی اصلاح بر می آیند. آقای مطهری هرگز خلاف اعتقادش سخنی نمی گوید و به آنچه که می گوید ایمان دارد. وقتی انتقادهای ایشان به جریان اصولگرایی شدیدتر از جریان های مقابل است، یک معنایش این است که برای جناح بندی ها اصالت قائل نیستند و هرچند که تنها بمانند اما از آرمان های خود عدول نمی کنند. این مسئله بسیار جای تقدیر دارد.
ولی حالا سوال اینجاست که ایشان با توجه به مراتب ایمان و حق طلبی شان، در کدام دسته از دسته های فوق قرار می گیرند؟ یا اگر هنوز در تقسیم بندی موارد بالا شبهه دارید اینطور می پرسم: آقای مطهری به کدام مورد نزدیک ترند؟ (لطفا به مصداق هایی که برای هر مورد ذکر کرده ام توجه نکنید چون مسلما دسته ها در مصادیق شان منحصر نشده اند.)
مورد (ج) را همین ابتدا کنار می گذاریم. چون ایشان عملا به بازی سیاست ورود کرده اند. مورد (ب) هم نیست چون فکر نمی کنم ایشان خود را در چنین جایگاهی ببینند. اگر از خودشان بپرسید احتمالا خود را در دسته (الف) قرار می دهند. یعنی فردی که می کوشد در حد توانش مناسبات سیاسی ای را که ظالمانه تشخیص می دهد تغییر دهد. (میزان توفیق در این زمینه بحث دیگری است).
اما بحث ما این است: در طول این چند سال، شواهد متعددی به ما نشان داده که در کمال تاسف، تصور ایشان اشتباه است و این بزرگوار فعلا و متاسفانه، در دسته آخر جای می گیرند.
چگونه؟ آیا «فرزند شهید مطهری» به مناسبات عالم سیاست علم آگاهی ندارند؟ آیا چندین سال بهره مندی از محضر پدر بزرگوارشان چنین شناختی را رقم نزده است؟ آیا اصلا 6 سال حضور در مجلس برای این مهم کافی نیست؟ آیا اصلا معیاری داریم تا بر اساس آن در این باره قضاوت کنیم؟
پاسخ سوال آخر مثبت است. ما در اینجا بنا داریم چنین معیاری را با متدی روشن استحصال کرده و معرفی کنیم، به گونه ای که خوانندگان محترم هم بتوانند در فرایند تولید آن مشارکت داشته باشند. به نظر حقیر، مشارکت هرچه بیشتر عزیزان هیچ خدشه ای به استدلال ما وارد نخواهد کرد بلکه در برطرف کردن نواقص احتمالی آن هم موثر خواهد بود.
در اینجا می خواهیم قدری دسته چهارم را مورد مداقه قرار دهیم و ویژگی های آنها را بشناسیم. کافیست در ذهن خود مصادیق این طیف را -منهای آقای مطهری که فعلا و صرفا به نظر ما در این گروه هستند- بررسی کنید. همچنین می توانید موردی فرضی را در ذهن گرفته و کنش و واکنش های او را پیش بینی نمایید.
6 مورد از ویژگی های این دسته به شرح زیر است:
1- افرادی که به مناسبات و قواعد موجود در عرصه سیاست آشنا نیستند، در هنگام مواجهه با مسائل سیاسی پیچیده، دست به «ساده سازی» معادله می زنند تا قضیه -به قول مرحوم جلال آل احمد- از گز آشنای آنها کوتاه تر باشد و بتوانند آن را مورد سنجش قرار دهند.
اگر گاهی از فردی عامی می شنویم که «رهبر بر حق است چون سید اولاد پیغمبر است.» دلیلش چیزی جز این نیست که تحلیل عملکرد رهبری از توان فرد مذکور خارج است. پس ناچارا صورت مسئله دچار ساده سازی می شود و به سطح «ارادت به سادات» تنزل پیدا می کند تا آن فرد بتواند برای قضاوت خود، توجیه مناسبی ارائه دهد.
حالا به عنوان مثال به موضعی از مواضع آقای مطهری در مورد ریشه های فتنه 88 توجه کنید. ایشان از ابتدا تا حال اعتقاد داشته اند که فتنه از مناظره 13 خرداد شروع شده است و به همین دلیل همواره خواستار محاکمه همزمان آقایان موسوی و احمدی نژاد بوده اند.
در واقع امر، ناگهانی بودن ماجرا باعث شده بود که ایشان آمادگی هضم چنین ماجرای عظیمی را نداشته باشند (مسئله ای که اهدافش هنوز هم به طور کامل برای ما روشن نشده است) و در نتیجه در چهارچوب های تحلیلی خود چاره ای جز فروکاستن ماجرا به یک «سطح قابل درک» پیدا نمی کنند و این سطح قابل درک هم «اشتباهات دوطرفه در مناظره» است. به این ترتیب آنچه که در اصل یکی از حواشی ماجراست در ذهن ایشان به علت اصلی ماجرا تبدیل می شود.
در حال که دلیل ساده ای در رد این دیدگاه وجود دارد. چرا که اگر ادعای تقلب از مدت ها قبل از سوی موسوی و یارانش مطرح نمی شد و بعد از اعلام نتایج تکرار نمی گردید آیا اساسا دلیلی برای تظاهرات خیابانی باقی می ماند؟ واقعیت عریان این است که هیچکدام از مردم معترض که در اردوکشی های خیابانی حاضر می شدند دلیل یا حتی محرک حضور خود را اتهامات احمدی نژاد به آقای هاشمی نمی دانستند. بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنان به خاطر اعتماد به میرحسین موسوی و تصور اینکه واقعا تقلبی رخ داده به میدان آمده بودند. اشتباهات دوطرفه مناظره نهایتا می تواند عاملی برای تشدید کینه تلقی شود و نه بیشتر. چه رسد به اینکه بخواهیم آن را از عوامل اصلی ماجرا بدانیم.
2- افرادی که عرصه سیاست را نمی شناسند قادر به «تعیین وزن» مسائل سیاسی هم نیستند. یا به تعبیر فقهی در این حوزه «اهم» و «مهم» را اشتباه می گیرند. خطر این اشتباه در حدی است که باعث شده تا رهبر معظم انقلاب چندین بار در دیدار با دانشجویان، آنها را به تشخیص مسائل اصلی و فرعی توصیه کنند و برجسته کردن مسائل درجه دو را یکی از اقدامات دشمنان بدانند.
جالب اینجاست که یکی از انتقادات مهم تحلیلگران به آقای مطهری همین است که ایشان گاها مسائل حاشیه ای را به متن می آورند و بیش از آنچه که اهمیت دارد به آن می پردازند. نمونه روشن آن هم برخی اتفاقات سال 91 بین مجلس و دولت است. در یعنی شرایطی که کشور در مقابل فشارهای فزاینده دشمن نیاز به آرامش و وحدت مسئولان داشت ایشان طرح سوال از رییس جمهور و استیضاح وزیر کار را دنبال کردند و مورد انتقاد رهبر هم قرار گرفتند. مثال دیگر ماجرای کهریزک است که در اوج فتنه 88 از حاشیه به متن آورده شد و درحالی که لازم بود در مورد اصل فتنه سیاسی پیش آمده روشنگری صورت گیرد، ایشان طرح تحقیق و تفحص از ماجرای کهریزک را به صحن مجلس کشاندند.
3- چون «باطن ماجراهای سیاسی» از دسترس ذهن این افراد خارج است، پس همیشه و همه جا بر اساس ظواهر حکم می دهند. بیگانگی با «باطن قضایا» باعث می شود تا این طیف اساسا برای آن بخش از تحلیل های موجود، که ارائه دهندگان شان سعی می کنند به عمق مسائل راه پیدا کنند، هیچ ارزشی قائل نباشند. ناگفته پیداست که فردی با تفکرات ظاهرگرا، آن در هم در فضای غبارگونه سیاست، تا چه اندازه می تواند به خطاهای فاحش دچار شود.
وقتی آقای مطهری از آخرین نماز جمعه آقای هاشمی دفاع می کنند استدلال شان تنها بر ظاهر سخنان خطیب استوار است و اینکه «ایشان خیرخواهی کرده اند و حرف بدی نزده اند». یعنی جناب آقای مطهری در آن نماز جمعه تنها چند پیشنهاد کدخدامنشانه برای رفع بحران می بینند و لاغیر.
حال آنکه کف انتظار از ریاست مجمع تشخیص مصلحت این بود که تحرکات خیابانی را همانگونه که در سال 78 محکوم کرده بودند، محکوم نمایند و با رد دروغ تقلب، از حیثیت نظام دفاع کنند. اما نه تنها چنین موضعی شنیده نشد بلکه اتفاقا ایشان از «تردید در صحت انتخابات» سخن گفتند!
دفاع آقای مطهری از آن نمازجمعه در شرایطی که حتی کف انتظارات را هم برآورده نکرده، نمود روشن «معیار قرار دادن ظواهر» است.
4- برداشت ناقص از سخن بزرگان یکی دیگر از ویژگی های این طیف است. فی المثل در طول این سال ها مکررا دیدیم که برخی دوستان دانشجو یا طلبه، با استناد به توصیه های اساتید معظم به فضای مجازی وارد شدند و غالبا هم شروع به وبلاگ نویسی نمودند. ولی عدم توجه به ملحقات مهم این توصیه (رعایت «قانون»، «انصاف»، «اخلاق» و ...)، باعث شد تا ظرف مدت کمی بسیاری از این وبلاگ ها راکد، تعطیل یا حتی فیلتر شود!
برداشت ناقص آقای مطهری از کلام رهبری هم از این نوع است. ایشان در یکی از مناظره های تلویزیونی اشاره کردند که موضعگیری شان به این خاطر است که رهبری خواسته اند که چهره های مطرح سیاسی سکوت نکنند و آنچه را که می فهمند بگویند. (اشاره به جمله رهبر: «روشن بگویید، مبین بگویید، آنچه را که می فهمید ... حق هم نیست انتظار باشد که کسی خلاف فهمیده خودش سخن بگوید»)
اما اشکال کار اینجا بود که ایشان به بند دوم جمله رهبر (یعنی «سعی هم بکنید که آنچه که می فهمید درست باشد») هیچ توجهی نکردند. البته شاید ایشان نظر ما را رد کنند که در این صورت نباید اشکالی داشته باشد که از ایشان سوال کنیم در زمینه این سفارش رهبر (تلاش برای فهمیدن درست) چه تلاش هایی کرده اند، چه مطالعات و رایزنی هایی داشته اند و از چه افرادی خبر و مشورت گرفته اند و ...
5- در ادامه نکته بالا اشاره می کنیم که این دسته افراد بسیار تحت تاثیر نزدیکان خود هستند. افراد پخته در عالم سیاست همواره از کانالیزه شدن فراری اند و سعی می کنند تحت نفوذ هیچ فرد یا گروهی قرار نگیرند. اگر رهبر معظم انقلاب می فرمایند: «از کانال هایی به من اطلاعات می رسد که حتی افراد بیت هم از آنها خبر ندارند» یعنی نزدیکان ایشان اگر هم بخواهند امکان کانالیزه کردن رهبر را ندارند. (مطلقا قصد اسائه ادب به بیت شریف رهبری را نداریم که انصافا جلوه و جلای آنان در جوار عظمت رهبر نادیده مانده است.)
اما آقای مطهری در این زمینه چگونه عمل کرده اند؟ آیا ایشان تلاش کرده اند تا تحت تاثیر افراد خاص قرار نگیرند؟ شاید ... اما شواهد خلاف این را نشان می دهد.
شاید برای بسیاری از اصولگرایان عجیب بود که از زبان علی مطهری در مورد «دخالت سپاه در انتخابات» انتقاد بشنوند. اینکه چطور تهمت و بهتان رسانه های ضد انقلاب به لسان نماینده سلیم النفس و اصولگرای مجلس راه پیدا می کند را باید در اصحاب ایشان که این موضوع را به ایشان منتقل کرده اند، جستجو کرد. و چه خوب بود اگر آقای مطهری حداقل برای پیگیری هم که شده منبع چنین اتهام بزرگی را معرفی می کردند.
6- باز در ادامه نکته بالا باید گفت که این دسته از افراد به راحتی مورد سوء استفاده سیاستمداران صحنه گردان قرار می گیرند. یعنی چون به تبعات مواضع و اقدامات خود در فضای سیاسی کشور آگاه نیستند، به سادگی در پازل دشمن یا در پازل دیگر سیاسیون بازی می کنند، البته بی آنکه از احساس انجام وظیفه و حق طلبی خارج شوند!
احتمالا برای خود آقای مطهری هم جای سوال است که اگر اقدامات ایشان بحق و صحیح و به نفع نظام است پس چطور اینهمه مورد تایید و تبلیغ مخالف و معاند قرار می گیرد؟ آیا اینهمه بازنشر مواضع ایشان در رسانه های معاند صرفا به خاطر ماهیت درون گفتمانی انتقادات ایشان است؟ سوال بجاست و پاسخ هم می طلبد.
واقعیت این است که کم نیستند بزرگانی که به نقد اقدامات مسئولان نظام می نشینند ولی نوع نقد و سبک بیان و لحن سخن شان به گونه ای است که امکان سوء استفاده دشمن را می گیرد. چرا که به مرور دریافته اند چگونه سخن بگویند تا دشمنان از آن طرفی نبندند. این سفارش و تاکید امام راحل(رضوان الله تعالی علیه) هم هست که هرگاه دیدید دشمن برای تان کف می زند بدانید که در کارتان خطایی هست.
خطای آقای مطهری این است که چون عالم سیاست را نمی شناسند، در بسیاری اوقات، نادانسته در پازل طراحی شده توسط دیگران بازی می کنند و دقیقا به همین دلیل مورد تشویق رسانه های آنها قرار می گیرند.
نمی دانم چه اندازه از شواهد و مصادیق لازم است تا به صدق عرایض ما پی ببرید. ما از اینجا به بعد را به خود خوانندگان عزیز می سپاریم تا وجوه تشابه دیگر را خود بررسی کنند.
سیاستمداران را نه تنها با گفته ها که با ناگفته های شان هم می سنجند. گاهی خود سیاسیون هم عامدانه در برخی مسائل ورود نمی کنند تا اعتبار خود را بیهوده هزینه نکرده باشند. یا به خاطر روشن نبودن ابعاد مسئله صبر پیشه می کنند تا خطای خود را به حداقل برسانند.
اما نمی دانم چه عاملی باعث شده تا آقای مطهری در بسیاری از مسائل جزئی و کلی سیاست روز ورود کنند و در طول مدت کمی کارنامه پرخطایی از خود به یادگار بگذارند. تصور بنده این است که ایشان مراتب رشد سیاسی شان را با حدود دخالت و اظهارنظر خود تطبیق نداده اند.
اگر دقت کنیم یکی از دلایل «جنجالی» شدن و «مطرح» شدن آقای مطهری در تیتر یک رسانه ها، ورود عجولانه ایشان به برخی مسائل سیاسی است که هیچ لزومی و ضرورتی در آن وجود ندارد. شاید عجیب ترین آنها نامه ای است که ایشان در زمان بررسی صلاحیت کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم به رهبر معظم انقلاب نوشتند. اینکه ایشان بنا به چه پشتوانه ای از جایگاه یک نماینده مجلس، باید و نباید های تایید و رد صلاحیت را به رهبری نظام تذکر می دهند و رهبر معظم انقلاب را محتاج به چنین تذکرات پیش پا افتاده ای می دانند؛ سوالی است که می توان پاسخش را در توضیحات مفصل بالا پیدا کرد.
گذر ایام و حب و بغض های سیاسی که به مرور زمان ایجاد می شود همواره مانعی برای اصلاح رفتارهاست. اگر این حب و بغض ها انباشته شود ممکن است بر دیدگاه های فرد اثر بگذارد و رفته رفته «اصلاح رفتارها» جای خود را به «تجدیدنظر در پیش فرض های ذهنی» بدهد.
فلذا مشاهده می شود که جناب آقای مطهری –بنا به مختصات سیاسی جدیدی که برای خود تعیین نموده اند- انتقادهای قدیمی خود به خانواده آقای هاشمی را فراموش می کنند و یا برای مثال شبهه «حدود اطاعت از ولی فقیه» را نوآرایی می کنند تا بتوانند بخشی از تناقض های موجود در مواضع اخیر خودشان را توجیه نمایند.
درحالی که این شبهه اخیر -که در کلام و مواضع ایشان نقش توجیهی مهمی بازی می کند- شاید از یک اصلاح طلب سکولار که نهایتا فقط «التزام» به قانون اساسی را پذیرفته قابل قبول باشد اما اعلام چنین موضوعی از فردی که ادعای عشق و علاقه به ولی فقیه زمان را دارد و دوران زعامت فقیه را تمرینی برای اطاعت از امام معصوم(ع) می داند، مسلما قابل قبول نیست.
چون اگر تعریف آقای مطهری از «پیروی از منویات رهبری» را بپذیریم به این نتیجه می رسیم که نصایح رهبری از اساس بیهوده است و باید از ایشان خواست تا به این قبیل توصیه هایی که قرار نیست کسی به آنها توجه کند، نپردازند. چون بنا به نظر آقای مطهری، مسئولان کشور باید هرآنچه که خود درست می دانند انجام دهند نه آنچه را که رهبری توصیه می کند.
این گزاره برای یک فرد اصولگرا چنان تنفرآور است که مدتی بعد آقای مطهری آن را به «کشف نظر رهبری» قلب ماهیت می دهند و اعلام می کنند که کشف نظر رهبر اشتباه است و مسئولین باید استقلال رای خود را حفظ کنند و از رهبری هزینه ننمایند.
نگارنده معتقد است که این سخن کاملا صحیح است اما نکته اینجاست که آنچه تاکنون محل اختلاف بوده به هیچ عنوان مستحق برچسب «کشف نظر رهبر» نیست. بلکه استناد مخالفین آقای مطهری همواره به کلام روشن و سخن آشکار رهبر معظم انقلاب بوده که غالبا در اجتماعات پرشور مردمی بیان شده و لابد انتظار عمل را هم در پی دارد.
اینجا می توان به هم افزایی موارد بالا اشاره کرد. مثلا در ماجراهای طرح سوال از رییس جمهور و استیضاح وزیر کار، ضعف تحلیل جناب مطهری مانع از این می شد تا ایشان بتوانند از کلام رهبری به لوازم و نتایج طبیعی آن پل بزنند. پس با «توقف در ظاهر کلام» آنها را صرفا توصیه هایی کلی و غیرالزام آور می بینند که نمی تواند ما به ازایی در عرصه عمل داشته باشد. یا اگر هم داشته باشد به نسبت انجام وظایف نمایندگی «اهم» نیست. پس عجیب نیست که ایشان بین «توصیه رهبر به حفظ وحدت مسئولان» با «طرح سوال از رییس جمهور و استیضاح وزیر کار» هیچ منافاتی احساس نکنند.
نمی توان این متن را به پایان برد و از حلقه محاصره آقای مطهری چیزی نگفت. آن دسته از جریانات سیاسی که امروز آقای مطهری را در قبضه گرفته اند خیلی مشتاق خواهند بود تا نقد و سخن ما را «اهانت به خلف صالح شهید مطهری» یا «توهین به خاندان مطهری» بنامند. این متن خطاب به آنها نوشته نشده است چون اساسا این حضرات را خواب نمی دانم که بخواهم بیدارشان کنم.
این متن نوشته شد تا شاید آقای مطهری بخوانند و یک نگاه دقیق تر به اطراف خود بیاندازند. میزان علم و آگاهی خودشان به عالم غبارآلود سیاست ایران را با نُرم قابل قبول برای یک فعال سیاسی بسنجند. قدری تاریخ را بیشتر مطالعه کنند تا متوجه شوند که مناسبات سیاسی معمولا به این سهل و سادگی که ایشان می پندارند نیست. متوجه شوند که تشخیص مسائل اصلی و مسائل فرعی نظام به صرف انتخاب شدن به نمایندگی مجلس برای کسی حاصل نمی شود و مثل هر مسئله مهم دیگر، وقت و مطالعه و حوصله می خواهد. بدانند که افراد زیادی هستند که می توانند نقش سید مهدی هاشمی را در کانالیزه کردن مشاهیر و معاریف ما بازی کنند و اینکه «گاهی دشمن با ده واسطه کاری می کند که یک نفر حرفی بزند یا کاری بکند» واقعیتی است هرچند ترسناک اما انکارناپذیر. توجه کنند که «عمل ناقص به فرمایشات رهبری» می تواند نتیجه عکس بدهد. بدانند که هیچ عیبی ندارد اگر در بعضی بازی های سیاسی ورود نکنند و با حوصله و علم بیشتر موضع بگیرند تا اعتباری را که از نام خانوادگی خود دارند بیهوده هزینه نکرده باشند.
جناب آقای مطهری به خوبی می دانند که اگر نسبت فرزندی را با شهید مطهری (رحمت الله علیه) نداشتند هرگز سخنان ایشان چنین بردی پیدا نمی کرد و مواضع عجیب ایشان مورد توجه این و آن قرار نمی گرفت و حتی شاید در انتخابات مجلس هشتم با اقبال مردم رو به رو نمی شدند تا امروز یکی از چهره های سیاسی پر اشتباه ما باشند.
صراحتا می گوییم که علت اصلی نگارش این متن طولانی این بود که می دیدیم نام خانوادگی «مطهری» به ابزاری برای برخی سیاسیون ما تبدیل شده است و تقریبا هیچ جنجال سیاسی نیست که این نام در آن هزینه نشود. در حالی که آقای مطهری و تمام منسوبان به بزرگان، باید بدانند که در برابر «هزینه کردن» از آبرویی که نام فامیل شان دارد، مسئولند و نمی توانند آن را اینچنین سخاوتمندانه در اختیار این جریان و آن جریان قرار دهند.
در پایان اگر ایشان پیروزی آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری را به معنای اثبات تمام دیدگاه های خود نمی دانند و هنوز آماده اند تا نقد بشنوند ... امیدواریم خواننده این سیاهه باشند و بدانند که ما هم شنونده پاسخ احتمالی شان هستیم.