آنچه که در پی میآید متن کامل گفتوگوی تفصیلی جماران با دکتر علی تاجرنیا؛ عضو سابق دفتر تحکیم وحدت و جوانترین نمایندهٔ دوره ششم مجلس است. وی در این گفتوگو ضمن پرداختن از زاویه جدیدی به نگاه امام خمینی نسبت به جنبش دانشجویی؛ نگرانیهایی را دربارهٔ تحریف و تخریب شخصیت امام خمینی در میان جنبش دانشجویی مطرح میکند و آن را ناشی از تفسیرهای افراط گرایان از امام خمینی میداند.
علی تاجرنیا که به گفته خود قریب ۱۴ ماه را در جبهههای دفاع مقدس به عنوان بسیجی گذرانده است؛ اکنون دغدغههایی جدی درباره تحریف تصویر و فرهنگ بسیجی و اندیشه ناب امام خمینی دارد. او البته همراه با این تحریفها، برخی از برخوردهای با جنبش دانشجویی را به شدت مخرب و نگران کننده توصیف میکند.
آنچه که در این گفتوگو مورد نظر ماست؛ بررسی دیدگاه امام خمینی نسبت به جنبش دانشجویی و میزان اعتمادی است که ایشان به این جنبش داشتهاند.
این موضوع را با خواندن بخشهایی از گفتههای امام خمینی قبل از انتخابات مجلس سوم در جلد ۱۸ صحیفه امام خمینی آغاز میکنیم. گفتههایی که انتخاب برخی از اعضای دفتر تحکیم وحدت را به عنوان نمایندگان مردم تهران در مجلس شورا اسلامی به دنبال داشت. گفتههای امام خمینی در این زمینه در واکنش به مواضع برخی از حوزویان چنین است:
«انتخابات در انحصار هیچ کس نیست.... از قراری که من شنیدهام در دانشگاه بعضی اشخاص رفتهاند گفتهاند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است تا حالا میگفتند که مجتهدین نباید در سیاست دخالت کنند این منافی با حق مجتهدین است آنجا شکست خوردهاند حالا عکسش را دارند میگویند.
امام به صراحت این موضع گیری در برابر دانشجویان را از «شعار جدایی دین از سیاست رژیم شاه» بدتر میدانند. (صحیفه امام، ج۱۸، ص: ۳۶۸)
برداشت شما از این گفتههای امام خمینی چیست؟
گفته امام در اینجا به خوبی نشان میدهد که اعتماد ایشان نسبت به دانشگاه زیاد بود. اگر نقطه نظرات حضرت امام در مورد دانشجو و دانشگاه و جوانان را بررسی کنیم، برآیند سخنان ایشان، تقویت، حمایت از جنبشهای دانشجویی و اعتماد به آنها بود و همین امر موجب ایجاد علقه میان امام و دانشجویان گردید.
فراتراز بحث اعتماد؛ آیا به نظر نمیرسد؛ در مقابل متحجران حوزه آن زمان، نوعی همدلی میان امام خمینی و جنبش دانشجویی و جریان نوگرایی دینی وجود داشته است.
بیان امام در دهم اردیبهشت سال ۴۲ در ملاقات با دانشجویان عضو انجمن اسلامى دانشگاه تهران، مبنی بر اینکه با «حق شرکت دادن زنان در انتخابات مخالفتی ندارند»؛ و با تأکید بر اینکه «ما مىخواهیم مشروطیت را حفظ کنیم» به تناقض میان رفتار دولت شاه در تعطیل کردن مشروطیت و دفاع از حقوق زنان اشاره دارد؛ ایشان میگویند: «اکنون که در ایران حق آزادى از ما سلب شده، به فکر زنها افتادهاند! در حال حاضر آزادى قلم، بیان، افکار و حتى حق حیات از مردم سلب گردیده است.» (صحیفه امام، ج۱، ص: ۱۹۱) در واقع آنچه که در کانون مخالفت امام خمینی با این لایحه وجود داشت؛ علاوه بر اعتراض به حذف قید قسم به قرآن، عوامفریبی نوع مواجهه دوگانه دولت شاه با آزادی و فرآیند دمکراتیزاسیون بود.
باید اندیشههای حضرت امام را با توجه به مقاطع زمانی خاص خود بررسی کرد. زمانی که بحث انجمنهای ایالتی و ولایتی مطرح میشود، در میان مجموع حوزه رسمی و سنتی قم بسیاری از صحبتهای امام مورد پذیرش نبود. امام به عنوان کسی که خارج از عرف و فضای کلی حوزه حرکت کردند معرفی میشدند.
اما، امام بحثهای بسیار مهمتری را میدیدند طبیعی است که در آن مقطع امام خمینی با توجه به هوشمندی سیاسیشان در همراه کردن بدنههای سنتی و مذهبی؛ اندیشههای خود را به گونهای حساب شده مطرح میکردند.
به همین دلیل باید توجه کنیم که ما امروز نمیتوانیم حرفهای ایشان را نقد کنیم؛ بدون اینکه شرایط زمان را درنظر بگیریم. ما البته نمیخواهیم امام را یک معصوم جلوه دهیم. امام خمینی معصوم نبودند و اتفاقا نکته برجسته ایشان همین است که با وجود عدم معصومیت، جامعه را از یک ساختار فردگرا و دیکتاتوری به سمت یک نظام جمهوری اسلامی رهبری کردند.
به طور کلی امام خمینی همواره در تعامل با بدنه کارشناسی و دانشگاهی و مدیریتی کشور عمل میکند. در حوزههای مدیریتی و در نقل قولهایی که از طرف مسئولین کشور شده است بارها دیدهایم اگرجائی میرسیدند به اینکه نکتهای به حق است ولی با نظر ایشان تفاوت دارد بر روی نظرشان پافشاری نمیکردند. به خصوص در مقوله بسیار مهمی مانند جنگ. به طور موثق از بسیاری از دوستان شنیدم که حضرت امام نگاه متفاوتتری نسبت به نگاه مسئولان جنگ در آن زمان داشتند. اما وقتی صحبت میشد نظر و نگاه جمع را میپذیرفتند. حتی درستی بسیاری از نظرات امام بعدها آشکار شد.
از قول آقای میردامادی میگویم که به عنوان استاندارد وقت استان خوزستان در جلسهای حضور داشتند. میگفتند که در سال ۶۱، زمانی که تقریبا تمامی خاک کشور آزاد شده بود، دیدگاه امام به این گونه بود که میگفتند الان شما و نیروهایتان در موضع دفاع و بازپس گیری کشور هستید و انگیزهای جدی دارید. برای رفتن به کشور دیگر ولو اینکه آن را ظالم میدانید به موضع تهاجمی میافتید و انگیزهتان کم میشود و عکس آن در مورد نیروهای دشمن بوجود میآید. این نشان دهنده هوشمندی ایشان بود. بسیاری از این موارد گفته نشده است.
دوبار در زمان رژیم شاه به دانشگاه حمله شد. ۱۶ آذر و ۱۳ آبان. امام در سال ۴۶ حمله به دانشگاه را «وحشیانه» و نشان دهنده عدم دانش دوستی رژیم میدانند. در سخنرانی در بهمن ۴۹، حمله به دانشگاه را «عملی چنگیزی و قرون وسطایی» توصیف میکنند. در شهریور۵۱، توضیح میدهند که رژیم شاه برای سرکوب دانشگاهیان و روحانیون مأموریت داشته است. در تیر ۵۴ و دی ۵۶، اردیبهشت ۵۷، این موضوع را با تعابیر مختلف مورد نقد قرار میدهند؛ آن را دال بر عدم استقلال دانشگاهها میدانند در خرداد ۵۷ کنارگذاشتن استادان دانشگاهها را نشانهای بر بیارزش بودن فرهنگ در رژیم شاه میدانند و در سخنرانیهای متعدد دیگری قبل و بعداز پیروزی انقلاب اسلامی به ویژه در سال ۵۸، سرکوب و حمله نظامی به دانشگاه را مورد نقد قرار میدهند.
اگربخواهیم منطق و نگرش امام را ملاک قرار دهیم، چه تحلیلی در رابطه با سرکوب دانشگاه و اصل ممنوعیت ورود نیروهای نظامی به دانشگاه از منظر حضرت امام میتواند وجود داشته باشد؟
در روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عکسها و فیلمهایی وجود دارد که نشان میدهد؛ دانشجویان در دانشگاه مسلح هم بودهاند؛ اما با همه سختیها و فضای به هم ریختهای که دانشگاه در آن دوران داشت، کسی از بیرون دخالت نمیکرد. عمده این مسائل مبتنی بر حرکتهای خود دانشجویان حل شد. هیچگاه نیروهای نظامی نسبت به دانشگاه، دانشجویان یا جریانهایی که بعضا رفتارهای غیر مدنی را خود بروز دادند تعرض نکرد.
اینکه ۱۶ آذر یا ۱۳ آبان در خاطرهها میماند و بزرگ داشته میشود صرفا به دلیل کشته شدن سه نفر دانشجو نیست. دانشجویان در طول مبارزات سیاسی خود در ادوار مختلف هزینههای گزافی دادهاند در بیرون دانشگاه هم شهید دادهاند. اما یورش به فضای دانشگاه در خاطر میماند.
در سالهای گذشته، هم در خیابان کارگر جلوی دانشگاه تهران و جاهای مختلف با دانشجویان درگیری بوجود آمد. در حادثه ۱۸ تیر، وقتی با دانشگاهها برخورد میشود؛ جدا از کشته شدن یک نفر و مجروح شدن عده زیادی، نوع مواجهه با این مسائل حتی از ۱۶ آذر و قبل انقلاب بدتر است، چون علاوه بر فضای دانشگاه، به خوابگاههای دانشجویان تعرض میکنند. محل استراحت افرادی که شاید بسیاری از آنها در جریان آن اعتراضات نبودند و شاید موافق اعتراضات هم نبودهاند؛ اما همین افراد هم، در فضای مطالعه و درس و به صرف دانشجو بودن مورد حمله قرار گرفتهاند.
به عقیده من در این نوع برخوردها تعمدی وجود دارد؛ اینکه یک اعتراض دانشجویی معمول با تعرض شدید مواجه میشود؛ نشان دهنده آن است که برخی میخواستند به جریان دانشجویی بفهمانند که کوچکترین اعتراض مسالمت آمیز هم با تندترین برخوردها مواجه خواهد شد و بیشترین هزینه را برایشان در پی خواهد داشت و این البته درست نقطه مقابل تفکر رویکرد امام خمینی در اعتماد به جنبش دانشجویی است.
این سیاست، هم در رفتار آدمهایی که به دانشگاه یورش بردند مشاهده میشود، و هم در نوع برخوردهای حقوقی نسبت به عاملان و عامران این یورشها. نه تنها برخوردی صورت نگرفت، بلکه انگار تکریم و احترام هم شدند. دست آخر سربازی را به جرم دزدیدن یک ریشتراش محکوم کردند! این یک پیام واضح به جنبشهای دانشجویی است که بدانید اگر اعتراض کنید با شما هر برخوردی ممکن است بشود و برخورد کنندگان هم حمایت میشوند. دقت کنیم که پرهزینه کردن رفتارهای نقادانهای که در چارچوب قانون اساسی صورت میگیرد؛ دو قطبی کردن فضا و تقویت جریانهای افراطی و خشونت طلب، زمینه برخورد را فراهم میآورد.
مجموع برخوردهایی که با دانشگاهها و تفکرات اعتراضی صورت گرفت؛ خواه ناخواه این پیام را میرساند که کسی حق اعتراض ندارد و کسی حق ندارد نقطه نظراتی خارج از چارچوبهای دیکته شده ارائه کند. این چه منطقی است مقصر پاره شدن عکس حضرت امام- اگر سناریو نباشد- توسط یک نفر در درون یک جمع چند میلیونی را رهبران یک جریان سیاسی میداند؛ اما مقصر زیر گرفتن و قتل یک شهروند توسط ماشین با آرام و نشان یک نیرو را یک سرباز؟ با این سرباز چه برخوردی صورت گرفت؟ در مورد برخورد با عاملین و عامرین جنایات کهریزک چه اقدامی صورت گرفت؟ مقصر کردن «یک سرباز» در چنین تخلفاتی تکراری شده است. بالاخره اگر هم واقعا کار یک سرباز بوده این فرد یک عضو از کشور است. در بحثهای امنیتی و برخورد با شورشهای خیابانی، عمدهترین بحث که هم جوامع در آن اتفاق نظر دارند این است که نگاه نیروهایی که برای مقابله وارد میشوند باید مبتنی بر اطاعت از فرماندهی و عمدتا غیر ایدئولوژیک باشد. حتی اگر بپذیریم مسائلی از این قبیل اتفاقی صورت گرفته فارغ از اینکه تصاویر و فیلمهای بسیاری از نوع برخوردهایی که با معترضان شده وجود دارد؛ نحوه برخوردها نشان میدهد برخی کاملا از آمرین خود چراغ سبز و چک سفید امضایی برای اینگونه برخوردها داشتهاند.
افراط، نابسامانی و ایجاد یاس و انفعال و رساندن جامعه به نقطه ناامیدی شرایط به مراتب بدتری ایجاد خواهد کرد. دقت کنیم که نگاه حضرت امام مبتنی بر اعتماد به فضای دانشگاه بود. مشی ایشان این بود که تا زمانی که کسی دست به اسلحه نبرده، میتواند نظراتش را آزادانه مطرح کند. در این چارچوب این نگاه اساسا امکان ندارد ۱۸ تیر۷۸ رخ بدهد؛ جز آنکه ما از چارچوب تفکر امام خمینی خارج شویم.
اگر مراجع تصمیم گیرنده چنین نگاهی داشتند؛ طبیعی بود که در قبال یک اعتراض ساده به بسته شدن یک روزنامه هم حساسیتی نداشته باشند. به نظر من در منطق امام اصلا روزنامهای بسته نمیشد. اگر هم بسته میشد و طی آن اعتراض صورت میگرفت، نسبت به آن برخورد خشونت آمیز نمیشد و اگر این برخورد خشونت آمیز میشد حتما با مسببان برخورد می شد و از جریانات دانشجویی دل جویی میشد.
امروز در حق حضرت امام ظلم میشود و من نگرانم که تعمدی در این اتفاق وجود داشته باشد. صدا و سیما و رسانهملی از امام یک تصویر بیاعتماد به مردم و دانشگاه میسازد که صرفا در حال هشدار دادن به جریانها و منحرف دانستن این و آن است. اینکه ایشان انذار و هشدار بدهند؛ طبیعی است که در حکومتداری، شیوههای رفتاری مختلفی وجود دارد و اینها هم لازم است. اما باید گفته شود که شرایط و زمینههای گفتهها و عملکرد امام چه بوده.
دوران رهبری امام خمینی همزمان شد با حرکت مسلحانه و تروریستی علیه نظام، جنگ تحمیلی و شرایط خاص و ویژهای برای کشور. بسیاری از گفتارها و رفتارهای ایشان متناسب با همان شرایط و ویژگیها بوده است و بسیاری از رویکردهای دموکراتیک امام که در جهت حفظ جمهوریت نظام مطرح کردهاند نقل نمیشود.
وقتی که بر میگردیم به اوایل پیروزی انقلاب و زمانی که بحث تشکیل دولت میشود، میبینیم امام به چهرههای روشنفکر و دانشگاهی اعتماد میکنند. زمان انتخاب اولین رئیس جمهورها که میشود، نگاه و اعتمادشان به تحصیل کردههای دانشگاه و حتی تحصیل کردههای غرب است.
زمانی که دولتی روی کار میآید که از هر نظر مورد تایید و حمایت امام است، باز هم میبینیم که ایشان دانشجویان و جوانان را در اندازهای از بلوغ و بالندگی میدانند که اگر زمانی انحرافی را دیدند بتوانند فریاد کنند و حاکمیت را نسبت به این انحرافات آگاه کنند و اثرگذار باشند.
مشخصا شما چه نقدی بر تصویر ارائه شده از امام خمینی دارید؟ چرا این تصویر را ظالمانه میبینید؟
متاسفانه تصویری که از حضرت امام در ذهن قشر جوان ما ترسیم کردهاند، فردیست که روحانیت را در کشور حاکم بلا منازع کرده و در آنچه که به اعدامهای سال ۶۷ از آن یاد میکنند، نقش داشته است و مسائلی از این قبیل. بدون درنظر گرفتن گذشته.
آیا آمدند بگویند که امام در دور اول و دوم ریاست جمهوری با اینکه فردی از میان روحانیان، رئیس جمهور شود مخالف بودند؟ حضرت امام وقتی به کشور بازگشتند بعد از یکی دو ماه به قم رفتند و گفتند جای من قم است و مسئولان کشور باید اداره کشور را به دست بگیرند. مسائلی که بعدها بوجود آمد در تحلیلها، متاسفانه مغفول ماند و از نظر من تعمدا این اتفاق میافتد و سعی میکنند چهره حضرت امام را مخدوش کنند تا راحت قابل سوء استفاده باشد. وقتی پاره شدن عکس امام را نشان میدهند؛ دلسوزی نیست. وقتی به نمایش درآوردن حرمت شکنیها اتفاق میافتد؛ زمینهای ایجاد میشود تا برخی از غرض ورزان همه جریانات معترض را به یک چوب برانند. از سوی دیگر رفتارهای خشونت طلبانه باعث میشود؛ بخشی از منتقدان که داخل کشور بودند، از کشور خارج شوند.
امروز بزرگترین جفایی که در قبال حضرت امام میشود، این است که برخوردهای افراط گرایانی که امروز به اسم نگاه و اندیشه امام در کشور ظاهر میشوند را میراث حضرت امام بدانیم. بگوییم آن جمهوری اسلامی مورد نظر امام همین روزنامه بستنها وگاه برخورد برخی از افراط گرایان با مردم و اجازه فعالیت به دانشجویان ندادن است.
در روزهای گذشته آقای جنتی با قرائت بخشی از متن یک نامه تأیید نشده - آنچه که به اعدامهای سال ۶۷ از آن یاد میکنند - را به امام خمینی نسبت دادند. این در حالی است که ما خودمان به رفتارهای مشابه کشورهای دیگر اعتراض میکنیم و الآن هم چنین کارهایی نمیکنیم. اینکه دربارهٔ چنین موضوعی بحث شود؛ اشکالی ندارد؛ اما اینکه این موارد با واسطه نامهای تأیید نشده به امام خمینی نسبت داده شود؛ جای بحث دارد؟
اینکه حضرت امام چه گفتند و چه عمل شده است واقعا معلوم نیست. چون گردش اطلاعات، متأسفانه شفافیت لازم را نداشته و همین امر باعث این اتفاقات شده است. ما واقعا نمیدانیم که آیا آدمی که بهش گفتند برو کلاه را بیاور رفته سر را آورده یا کسانی به اجتهاد خودشان این کار انجام دادهاند. آنچه میدانیم این است که امروز طرح این مباحث دو نتیجه را به دنبال خواهد داشت؛ نخست توجیه پیدا کردن برای رفتارهای خشونت طلبانه غیردموکراتیک و بحث دیگر لطمه زدن به همان نظام مدنظر امام و شخص و شخصیت بنیانگذار نظام است.
البته ما در صحیفه امام نامهای به تاریخ مرداد ۶۷ مبنی بر تشکیل دادگاه ویژه تخلفات جنگ داریم که تنها در صورت گذر از مرحله قضایی و محاکمه رسمی متهمانی و در صورتی که عملی به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلامی یا خسارت جانی به رزمندگان اسلام شده باشد؛ مجازات اعدام جایز دانسته شده است (صحیفه امام، ج۲۱، ص: ۱۰۳)؛ اما هرگز نامهای که آقای جنتی به آن اشاره میکنند در صحیفه امام نیست و تا کنون نیز توسط هیچ یک از مقامات نظام؛ حتی از سوی مرحوم آیت الله منتظری هم که خود معترض به این اعدامها بودند؛ صحت این نامه تأیید نشده است.
در حال حاضر جوان غیر دانشجو خیلی کم داریم و مخاطب این بحثها اگر جوانها باشند نتیجه این حرفها بیاعتمادی جنبش دانشجویی به امام خواهد بود و این مساله را ترویج میدهد که حضرت امام طرفدار این نوع نگاهها بودند.
امام علاوه بر اینکه در حوزه و فقه صاحب نظر و مقبول بودند. یک رهبر منتخب افکار عمومی مردم بودند و مقبولیت عمومی داشتند. بحث من با برخی از دوستان که مثلا در مورد ۱۳ آبان نقد دارند این است که در آن زمان افکار عمومی مردم از این نگاه و اندیشه و حرکت دانشجویان حمایت میکردند. شما در فضای امروز ممکن است در ارزیابی تسخیر سفارت آمریکا نقدهایی داشته باشید؛ اما مهم این است که این حرکتی غیردمکراتیک نبود.
امام میخواستند به روشنفکران و فضای دانشگاه نشان دهند که به آنها اعتماد دارند از رفتارهایی که از ابتدای ورودشان به کشور داشتند و مشاورینی که در پاریس داشتند میشود فهمید. همراه کردن آنها با خود به نوعی مطرح کردن و معرفی این افراد است. روحانی هم که در کنار ایشان است اغلب امثال شهید مطهری یا آقای اشراقی یا شهید بهشتی هستند. اینها چهرههای روشن فکر هستند. بعد هم میروند قم ساکن میشوند.
ضمن آنکه امام خود نیز اشاراتی دارند که تصمیمات بسته به شرایط اخذ شده است. شاید امروز بپرسند چرا مجمع تشخیص مصلحت نظام را قبل از بازنگری قانون اساسی و فراقانونی تشکیل دادند؟ اما این مجمع در زمان خود دقیقا در راستای صیانت از قانون و رای مردم بوجود آمد. یعنی مجلس منتخب مردم بحثهایی را مطرح میکردند در شورای نگهبان به بن بستهایی میخورد و امام در جهت برون رفت از این بن بستها و حمایت از نمایندگان مردم و پس از تقاضای سران قوا این بحث را مطرح میکنند. شما اگراین پیشینه را نگوئید و توضیح ندهید، خیلیها میآیند و میگویند نگاه کنید حرکت را غیرقانونی انجام دادند.
یک چهره برآمده از روحانیت سنتی قم در جایگاهی قرار میگیرد که میگوید میزان رای ملت است. این بحث مهمی است. وقتی مردم در ابتدای انقلاب فردی مثل بنی صدر را انتخاب میکنند ایشان تا آخرین لحظه میایستند و حمایت میکنند. وقتی بسیاری از مسائل با توجه به شرایط گفته نشده است سبب ساخته شدن چهره دیگر و غیر واقعی از حضرت امام میشود.
مجموعهای در داخل که سعی میکند چهره مخدوش ضد آزادی از حضرت امام مطرح کنند و به همراه گروهی در خارج از کشور امروز دارند در اوج بیانصافی ایشان را تخریب میکنند؛ دو تیغه یک قیچی شدهاند که هدفشان تخریب شخصیت حضرت امام و به بن بست کشاندن ساختار جمهوری اسلامی است.
اگر امروز ببینیم جریانهایی که مخاطبین و مجاورین حضرت امام بودند؛ حرفهایی متفاوت با جریانهای رسمی میزنند؛ به دلیل متاثر بودن آنها از تفکر ناب امام خمینی است. چهرهای که از حضرت امام حتی از مجاری رسمی مطرح میشود یک چهره بدلی است. برخوردهایی گزینشی چهره دیگری میسازد. برای نمونه نگاهی که حضرت امام درباره بسیج داشت به عنوان جریانی با رفتاری مخلصانه، امروز در بسیاری از نگرشها و رفتارها به گونهٔ دیگری معرفی میشود.
الحمدلله من عمرم به جبهه قد داد! یادم نمیآید وقتی از جبهه بر میگشتیم به کسی برای حجابش تذکر داده باشیم یا وقتی بازمیگشتیم از کسی انتظاری داشته باشیم. یعنی برای اینکه داریم از کشور خودمان دفاع میکنیم احساس کنیم باید طلبکار باشیم. امروز تفکر بسیجی مورد نظر حضرت امام در برخی نگاهها به حقوق و امتیازات تنزل داده شده است. آن نگاه ایثارگرانه مخلصانهای که برای مردم جانشان را کف دستشان گذاشتند و انتظاری هم نداشتند؛ تبدیل شده به رفتارهای منزلت طلبانه. امروز برخی برای اینکه کارت بسیجی معمولی را تبدیل به فعال کنند چانه میزنند. آن موقع «رفتن» هزینه داشت امروز فایده دارد. این هم یک جفا به حضرت امام است. در نگاه حضرت امام آن دانشجوی عدالتخواه که داخل دانشگاه بر علیه یک تصمیم غلط حاکمیت فریاد میزند هم بسیجی است. آن استاد دانشگاه هم.
تحلیل شما از وضعیت کنونی جنبش دانشجویی چیست؟
در طول ۸ سال دولت نهم و دهم، انجمنهای اسلامی کمتر و یا امکان هیچگونه فعالیت پیدا نمیکنند. از انتخابات آنها به صورت مستقل جلوگیری میشود و اجازه برگزاری نشست ندارند. در کنار یک نوع رفتار خشونت طلبانه و پرهزینه که بعضا با دانشجویان شد با کمک نهادهای خارج از دانشگاه رفتارهای اطلاعاتی و نرمافزاری صورت گرفت که نهاد اصیل دانشگاهی دچار دو دستگی و تضعیف شود. مجموعه نهادهای بدلی و موازی به اسم جنبش دانشجویی در دانشگاه تولید شد و اسم آن را گذاشتند انجمنهای اسلامی دانشگاهها!
امروز جنبشهای دانشجویی نحیف و لاغر شدهاند و شاخصههای جنبشی در آن کمتر دیده میشود. بیشتر حالت تشکیلات به خود گرفتهاند. اما باز هم انتقاد میکنند و نگاه عدالت طلبانه دارند و باید باز هم مورد حمایت قرار بگیرد.
انجمنهای اسلامی ساختار مستقلی دارند در طول سالهای گذشته از یک نهاد تا حدودی همراه به یک جریان منتقد تبدیل میشود. اما چون این ساختار به رسمیت شناخته شده و تقویت میشود در زمان اصلاحات دانشجویان جرات دارند که رئیسجمهور را خطاب تندترین انتقادات خود قرار میدهند، چون احساس میکردند در آن فضا میتوانند این بحثها را مطرح کنند.
در ماجرای کوی دانشگاه در سال ۷۸؛ دقیقا به دلیل حضور یک جریان قوی دانشجویی مثل دفتر تحکیم وحدت و ساماندهی اعتراضات، علیرغم فشارهای زیاد، جنبش دانشجویی دچار افراطیگری نمیشود و عقلانیت به خرج میدهند. زمانی که عدهای سعی داشتند اعتراضات را از دانشگاه به سمت یکی از مراکز حساس سیاسی ببرند، برخی از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم آمدند جلوی راه آنها را گرفتند و گفتند باید از روی جنازه ما رد شوید و در نهایت اعتراضات را کنترل کردند. حالا اگر در دانشگاهها اتفاقی بیفتد جریاناتی که به هیچ وجه مورد اعتماد و اقبال دانشجویان نیستند چطور میتوانند نقشی در جهت حمایت، هدایت و کنترل گروههای معترض ایفا کنند؟
در واقع شما حذف نهادهای مدنی دانشجویی را به زیان حاکمیت میبینید؟
حرکت دفتر تحکیم در سال ۷۸ یک خدمت امنیتی بود و اگر حضور نداشت هزینههای بسیار بیشتری برای نظام داشت. نگذاشت جریانهای افراطی و رادیکال که به دنبال ماهی گرفتن از آب گل آلود بودند عملی را صورت دهند و همین کارکرد را دفتر تحکیم میتوانست در سالهای بعد داشته باشد و از برخی از لطماتی که به نظام وارد شد؛ جلوگیری کند. جریانهای اصیل و مورد اقبال باید این امکان را داشته باشند که نقد دلسوزانهشان را بکنند چرا که میتوانند حاشیه امن بیشتری ایجاد کنند.
نگاه برخی اما این است که برخوردهای مدنی که چارچوب قانونی دارد را سوق دهند به سمت افراطیگری یا تعطیل کامل. چه در تشکلهای دانشجویی و چه در احزاب شناسنامهداری که معتقد به رفتارهای نقادانه به صورت مسالمتآمیز و قانونی هستند. این به معنی سرکوب فضای نقد و آزادی اندیشه نیست؟ دیگر چگونه باید امکانی فراهم کرد که کسی مسائلش را مطرح کند؟ او را سوق میدهند به مسیری که بعد با او برخورد کنند یا منفعل.
در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی به نوع مواجهه ایشان در حوزه مسائل داخلی و دانشگاهها اعتراضاتی صورت میگرفت. جریانات دانشجویی مخالفت میکردند؛ اما به شکل مسالمتآمیز. اعتراضاتی گسترده در خصوصیکردن دانشگاهها و عدم استقلال دانشگاه مطرح شد. در سراسر کشور تحصن و گردهمایی صورت گرفت. شاید آن چنان هم که باید همین اعتراض تحمل نمیشد. اما چون این جریان جنبش اصیل دانشجویی بود و انتقاد را از منظر صحیح و درستاش مطرح میکرد و قابل هدایت و کنترل بود، هیچ آسیبی به کشور وارد نشد.
اگر در اتفاقات بعد از انتخابات ۸۸ جریانهای سیاسی و نخبگان آنها وجود داشتند و اگر مجوزهای لازم به آنها داده میشد. اگر در میان دانشجویان که به هر حال بخشی بزرگی از معترضان بودند دفتر تحکیم وحدت وجود داشت؛ مطمئنا از بسیاری از لطمات جلوگیری میشد. اما حذف نهادهای مدنی و برخوردهای تند و خشونتآمیز، فضایی را به وجود آورد که خود مسئولان نظام هم اعلام میکنند که لطمات و زخمهایی بر پیکره نظام وارد شده که دیگر قابل جبران نیست. در سالهای گذشته نیز اگر در بسیج افکار عمومی، احزاب شناسنامهدار مشخصی وجود داشتند و تریبون در دست آنها بود، مطمئن باشید که کشور در داخل هیچگاه وارد فضای خشن نمیشدیم و در بیرون کشور هم اینقدر آسیب نمیدیدیم.
به هر حال سلایق متفاوت است. من که نمیگویم هر چه که انجمنهای اسلامی دفتر تحکیم وحدت میگفتند یا احزاب اصلاح طلب میگفتند الزاما صحیح است، ممکن است که بر رفتار آنها هم نقدی وجود داشته باشد. اما آنچه مهم است این است که طبق قانون اساسی و آنچه پیش از انقلاب ما به مردم وعده دادهایم باید امکان اعتراض مدنی وجود داشته باشد. راهپیمایی اعتراضآمیز اگر مخل به مبانی اسلام نباشد، در قانون اساسی صراحتا آمده که آزاد است. مبانی اسلام هم که مشخص است. هر چند در سالیان گذشته آنقدر تلاش کردهاند آن قدر این مبانی را تنزل دهند و در قالب اشخاص و افراد در بیاورند و با نتیجهگیریهای دلبخواه با هرگونه اعتراضی مخالفت کنند.
به عنوان پرسش آخر، از منظر شما به عنوان یکی از فعالین پرسابقه جنبش دانشجویی در سالهای گذشته؛ در شرایط فعلی برای اینکه جنبش دانشجویی، بعد از یک دوره رکود، شاخصههای جنبشی و کارکرد مدنی خود را تقویت کند؛ باید چه راهبردهایی را در دستور کار خود قرار دهد؟
متاسفانه در اتفاقاتی که طی هشت سال گذشته افتاد جنبش دانشجویی به قدری نحیف و لاغر شده است که سربرآوردن دوباره آن به زمان نیاز دارد. اگر مشی دولت برخاسته از مردم، اعتدال و تدبیر است، باید فضا و بستر را به گونهای آماده کند که جنبشهای دانشجویی بدون پرداخت هزینه و برخورد به فعالیت بپردازند و دوباره اوج بگیرند. مهم این است که در مرحله اول از طرف بدنه اجرایی دولت و مسئولین دانشگاهها پذیرفته شود که ما «نیازمند» یک جریان منتقد در درون دانشگاهها هستیم. این جریان منتقد مطمئن، به دنبال رفتارهایی عدالت طلبانه است و نقدی که میکند در درون حاکمیت و به دنبال ایجاد اصلاح در داخل کشور است.
از سوی دیگر جنبشهای دانشجویی باید از نظر تئوریک خود را تقویت کنند. شرایط امروز ما متفاوتتر است. در گذشته شاید با خواندن یکی دو کتاب و مشارکت در چند بحث و گفتوگو کسی تبدیل میشد به فعال دانشجویی اما امروز نیاز به تقویت پشتوانههای علمی هست. چنین امری نیازمند حضور روشنفکران و صاحبان اندیشه در دانشگاه است. رفتارهای خالصانه و بدون نگاه منزلت طلبانه باید در جریان دانشجویی ترویج شود. در مقاطعی نزدیک شدن به قدرت موجب شد بخشی از جریانهای دانشجویی منفعل و محافظه کار شوند و برخی از جریانها در مخالفت با این مشی دچار افراطیگری شدند. اما مشی متعادل دانشجویی باعث اوج گیری آنها خواهد شد.
حفظ نگاه همهجانبه به مقولاتی مثل عدالت و آزادی اهمیتی بنیادین دارد. بعضی اوقات اولویت بندیها باعث شد جنبشهای دانشجویی برخی مسائل را فراموش کنند. اگر میبینید امروز جنبشهای بدلی بوجود آمده است؛ به این دلیل است که در بخشی از مقاطع شعارهای اولیه جنبشهای دانشجویی فراموش و کمرنگ شدهاند. نگاه به مقوله عدالت و آزادی باید به شکل توامان باشد.
از سوی دیگر جنبشهای دانشجویی باید دغدغههای فراملی داشته باشند؛ نمیشود که به برخی رفتارهای محدود کننده آزادی در کشور خودمان واکنش نشان دهیم، اما وقتی در منطقه ملت مظلوم فلسطین تحت ستم قرار میگیرند، برایمان دغدغه نباشد. اگر مسائل داخلی برای جنبشهای دانشجویی اهمیت دارد مسائلی مثل فلسطین هم باید مورد توجه قرار بگیرد. اگر در گوشهای از دنیا به ملتی ظلم میشود، حتی اگر در ظاهر مشی آن ملت را نمیپسندیم، باید در قبال ظلم واکنش نشان دهیم. سرودهایی که اوایل انقلاب دانشجویان میخوانند: «از اریتره تا فلسطین، تا جنوب آفریقا... شیلی و فتانی و اسپانیا و عمان...» نشان میداد جنبشهای دانشجویی دغدغه دنیا را دارد و خودش را در دیوارهای دانشگاه محدود نکرده است.